-
نگسستم
شنبه 1 دیماه سال 1386 20:51
سلام بر خوانندگان............امروز هم از دل گرفتگی خودمون نوشتم ......... ولی غم روزی خواهد رفت....... ..........هرچند که غم زیباست در ره منزل لیلی که خطر هاست در ان شرط اول قدم ان است که مجنون باشی موفق باشید....شوریده بر لب جوب یاد دارم که نشستم گذر عمر بدیدم نه بریدم نه گسستم اشک ریزان که دویدم نه به پای تو رسیدم...
-
از ته دلم(بهار میاد)
جمعه 30 آذرماه سال 1386 20:02
سلام به همه خواندگان عزیز ..........خواستم از دلم بنویسم نمی دونم اسمش شعر یا ترانه یا هرچیزی فقط از دلم نوشتم ..............گفتیم هر چی که به لب بیاد بنویسم....خیلی هم ادامش ندادم.....چون دیگه داشت اشکم در میومد ........... شب یلدا خوش........به یاد ما نیز باشید موفق باشید.....شوریده خدای خوب و مهربون دلم گرفت از این...
-
در رویا
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 17:24
سلام........چشم دیگه از اثار دیگران تقلید نمی کنم دیشب در عالم رویا بودم.......ای کاش تمام نمی شد.....ولی حیف رویا بود.........وقتی از خواب بیدار شدم خیلی ناراحت بودم .........عیبی ندارد....چه در خواب و چه در بیداری می شکند هرکس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست...
-
بی تو مهتاب شبی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 17:50
داشتم شعر اقای مشیری را می خوندم که خیلی با احساس گفته بود.......... هر چی می خوندم سیر نمی شدم........یک شعر مثل ایشان گفتم ولی مثل ایشان با احساس نبود فقط زبان حال خودم بود.......دیگه با همه کاستی هاش من رو ببخشید موفق باشید....شوریده ((بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم)) سر به زانو بگرفتم قلب خود را بشکستم غرق...
-
زندان تنگ
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 17:11
تنهایی را دوست دارم .......چون به من فرصت تفکر را می دهد........برنامه هایم را تنظیم کرده ام ...........برای اینده که نزدیک است و انشاالله که به وفق مراد باشد........ می خواهم انچه گذشته برایم اتفاق افتاد را فراموش کنم و به فکر برنامه بلند مدت خویش باشم امروز احساس غمگینی داشتم اما خوشحالم.....غم زیباست و مرا تنها...
-
سنگ مزار
شنبه 24 آذرماه سال 1386 19:41
سلام بر خوانندگان گرامی .........مرگ حقیقت است و راهی برای فرار نیست از زندان تن به بیرون امدن و به همه چیز یعنی خداوند تعالی رسیدن است خانم پروین اعتصامی یک شعر بسیار زیبا برای سنگ قبر خودشان نوشتند این که خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است من هم گفتم یک شعر بنویسیم و با الهام از شعر ایشان چیزی نوشتیم ملتمس...
-
بهره من از عشق
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 00:52
سلام نمی خواستم چند روز اپ کنم .....ولی دلم ناگهان گرفت و کلمات بر زبانم جاری شد اشک ریختم و گفتم و سرودم ........این قلب پاره من است........که با هیچ مرهمی خوب نمی شود..........اما یک توصیه:عاشق نشوید.....عاقل شوید ای خوشا من را نصیب از عشق نبود قلب من اکنده از این غم نبود کاش و در دوران خوب کودکی ارزویم در هم و ور...
-
دل تنگ من
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 00:16
امروز داشتم یک شعر از خانم پروین اعتصامی می خوندم......من عاشق این شاعرم واقعا شعر های بسیار زیبایی دارد.........من این شعر را می نویسم که بسیار زیباست امروز وقتی این شعر را خواندم بسیار گریستم .......و قطره اشک بر صورتم جاری امروز حال خوشی نداشتم فقط سکوت کردم.....حتی بلبلان نیز از این سکوت من تعجب کرده بودند و این...
-
یاد یار
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 17:22
هرکه شده است طالب دیدار یار پی زند از می که شود او خمار تا که بدیدی سر و صورت عزیز دل مده و مست مشو بی گدار هر که شده است عاشق و مست صنم هر طرفی مست و خراب اه و زار می کشد و می برد و می زند وصل و لقایش به خدا می سپار در شب و روز گشت مدام این دلم در هوس صورت ان گلعذار پرده ز رخ بر نگشاید حبیب کی شود آید به دلم ان عیار...
-
روایت
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 01:55
ان بشنیدم که عاشقی می گفت که در هوای دیدن یار است به هر گلی که رسید و می بویید شمیم گل هوای دلدار است به وقت شراب و غزل گویی او که یار جلودار و در کار است کسی نگفت به عاشق که دلبر را هزار رقیب هست که بر دار است شکسته شد چو گلی این عاشق همچو گل ز عشق بلبلی زار است ز دیده عاشق ببین که روان است که خون و اشک و غمش کار است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 23:30
به نام خدا الان نمی خواهم شعر بگویم.....نمی دانم شعر همچون سیلی بر زبانم جاری می شود .......ولی قصد کاری بسیار بزرگ را دارم.....همراه با دوست عزیزم ارش .........که بعد از ان کار بسیار مهم .........این کار بسیار مهم که از ان کار قبلی نیز مهمتر است را انجام بدهیم .......امروز کمی حالم بهتر است...... می خواستم شعری بگویم...
-
گهی شکستی این دل زارم..........
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 19:54
گهی شکستی این دل زارم گهی ز دوری تو بی قرارم گهی مرا بری به وصالت گهی به جز تو کس ندارم گهی شوی به خانه قلبم گهی تویی غبار بر دل تارم گهی تو خاطره ی من شوی گهی ز اشک بر دیده روانم گهی گدا و گهی توانمندم گهی شه و گهی که غم خوارم گهی سبو و گهی که پیمانم ۱ گهی که مست و گهی حیرانم گهی که خواب و در رویا گهی که بی دلیست...
-
عشق مگر چیست
شنبه 17 آذرماه سال 1386 20:53
سلام بر خوانندگان گرامی ......از محبت های شما بسیار ممنونم این هم شعر جدید ما موفق باشید....شوریده عشق مگر چیست به جز هجر یار در طلبش قلب و دلت گشته تار هجر بگو چیست نه اینست که یار حسرت رویش کند این دل فگار مست مگر کیست نه انکس که می می خورد و رفت به بالای دار مست چنان است که از بهر او می کشد این جور شود تار و مار غم...
-
باران عشق
جمعه 16 آذرماه سال 1386 19:02
سلام الان تو کافی نت هستم و مشغول نوشتن این شعر برای شما عزیزان.......هوا بارانی و کمی سرد است .........ما هم که همیشه دل گرفته خدا هستیم الان هم ساعت ۱۸:۱۵ بعد از ظهر .........سر نماز از خدا چند چیز خواستم .....زیر این باران دلنشین.......چون موقع باران بهترین زمان برای دعا کردن است از خدا یه چیز خوبی خواستم و شرح صدر...
-
قلب شکسته ام
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 17:18
قلب مرا شکسته ای ای مه و ای نگار من تاب نیارد دل من روشنی و قرار من روی به بیگانه شدی عهد چرا شکسته ای کاش ندیده بودمت ای شه با وقار من گو که چرا تیر زدی قلب پر از خاطره ام چهره دلربای تو خانه و سبزه زار من می کُشی و فنا دهی ای همه ی هستی من جور مکن جفا مکن تا نشوی شرار من کاش کمی دلبر من قصه قلب من شوی تا شنوی شکستنش...
-
از جور یار
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 20:40
ای دل مباش غمگین از جور یار و دلبر یک پی ز جام خوردم از دست ان ستمگر من را فریب چشمش خون دلی فتادست دیگر توان من نیست باشم چنان قلندر در وصف دلربایش مصراع و بیت خارا خون دلی خورم من ساقی بیا و بنگر در وصف جعد و مویش این بس حسود گفتا دیدم فرشته ای را بوی بهشت و عنبر در خواب ناز دیدم پایان بشد جدایی ای کاش این سیاهی...
-
یاد یار
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 19:40
زلف تو باشد به میان نام تو باشد به زبان در ثمین و گوهری بریزد از شهد و دهان بوی تو امد به مشام چهره تو باز شد است سینه شرحه مرا شرح نما ماه عیان مرده منم روح بدم بر تن این خسته تنی باده بیار و جان بگیر تا برسم چرخ زنان دلبر و دلرباییت ای که شده زبان زدی روی به ما چون بکنی مرغ هوا و سحران خسته منم بس که شدم عاشق پیمانه...
-
زلف دوست
شنبه 10 آذرماه سال 1386 20:03
هر که شدست در طلب زلف یار ای صنما باده و چنگی بیار یار اگر در دل ما خانه داشت این دل من گو که چرا بود زار مست شدم باده و جامت کجاست ساغر و پیمانه و ساقی کنار در شب هجرت بزدم پی ز می شد به دلم خانه دوزخ که نار از عطش عشق تو ای یار من کشت مرا این دل بی تاب و خار شاعر شوریده دلش چون شکست ای بت من چنگ به تاری گذار
-
باده
شنبه 10 آذرماه سال 1386 00:35
روی نما دلبر ما گر نکنی وا دل ما پرده گشا ز روی خود غمزه ابرو بنما قبله عشاق تویی ای رخ تو منظر من باده بیار و غم ببر تن تننا ای صنما تاب ندارد دل من رها نما قلب مرا می نرسم وصال تو ای شه شیرین دهنا عشق مرا زاده نمود بر فلک سپهر ما شعر بخوان و دل ببر شاعر شوریده فنا
-
یار
جمعه 9 آذرماه سال 1386 19:15
دلبر من تو یار من ای مه و ای نگار من ای تو و چین ابروان گشته مدام کار من در هوسم که باده را در ره تو بنوشمی می شکنم غرور خود ساغر تو کنار من ای مه و ای جلال من ای بت و ای سرای من می کُشی و تو می بری این دل بی قرار من سوز نی از جدایی است یا که ز هجر یار من ای دل پر فغان من می رسد این بهار من ای دل شوریده چرا جام و سبو...
-
دلداده
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 19:26
ای جان من ای نور من ای دولت منصور من جان بر رهت بنهاده ام ای جان من ای نور من در اوج این تنهاییم در فقر و این بی تابیم ای اتش عشقت سرم ای شیره انگور من پی پی بریز بر جان من ای خفته ی در گور من ای نای من ای های من ای داد و ای بیداد من اتش زنم مجنون هم ای لیلی مسرور من یارم تویی جانم تویی هم جام و هم شیدای من رفتی دگر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 01:07
سلام ای کاش فرشته من دست مرا می گرفت و تا اوج اسمان با تنهایی خویش مرا تنها می نمود.... دل شوریده شکست عیبی نداره ما هم خدایی داریم........
-
دلبرانه
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 23:01
کشت مرا غربت و غم ای مه جانانه ام کُشتی و رفتی چرا بین که چو دیوانه ام یاد بیاور زمان خاطره ها چون گذشت مست و دل ازرده شد این دل مستانه ام ساقی و ساغر چرا از دل و جانان برفت مستی و دیوانگی بر سر و پیمانه ام من شده ام بی وفا یا که تو ناز می کنی تن تننا تن تنن عاشق و بیگانه ام شاعر و شوریده ای ای دل من غم مخور زین دو...
-
اولین نوشته
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 11:16
سلام این وبلاگ جدید خودم هستش که ساختم. امیدوارم بهتر از قبلی بشه اینجا هنوز نمیدونم چی می خوام بنویسم فقط می نویسم تو خندیدی و دیدی سرنوشتم من و تنهایی و سردی خویشم و این زندگی من است که در شلوغ ترین مکان تنهاترینم در این میان خانه من زیر ان گل سرخ است زیر ان چشمه نور که مبادا چیده شود به دست مردم کور. ماه پیدا و شبی...