ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

وفا

باز هم غم و غم و غم.......چرا بعضی ها اینقدر بی وفا هستند

فق ط همین رو می تونم بگم........با همه قهرم

 

 

از دوری تو این دل من غمگین است

حرفه و پیشه عاشق این است

 

می کنم ناله عزیز از هجرت

اشک با خون دلم رنگین است

 

هیچ کس کو که شود محرم دل

راز در سینه بسی سنگین است

 

می کشی می بری و می خندی

((دهر را رسم و ره دیرین است))۱

 

اینکه امروز ز غم دل خون است

شاعری ساده دل و مسکین است

 

بر جهان تکیه مکن کاین ساحر

همچو سونامی۲ بسی سهمگین است

 

دیگر ای دوست نخواهم ببینم رویت

بی وفایی که تو را ایین است

 

من شدم خسته و شوریده عزیز

هر که عاشق بشود مسکین است

 

این نصیحت کنم و وادی ایمن بروم

((هر که را چشم حقیقت بین است))۳

 

عشق وادی انسان قوی است

هر که را قلب قوی است شیرین است

 

 ۱-این مصراع را از شعر خانم بانو شاعره پروین اعتصامی گرفته ام(ارایه تضمن گرایی)

۲-منظور طوفان تسونامی است

۳-به شماره یک رجوع شود

دختر بازی

 

سلام

این شعر جدای از اشعار گذشته من هستش.........اخه این کاملا واقعی هست.....

یعنی امروز تو خیابون این حادثه را دیدم و در  ذهن خلاق ما جرقه ای زد......

یه اقا پسری به خانومی تنه زد ........بقیه اش رو هم تو شعر بخونید

نمی خواستم امروز اپ کنم خیلی کلافه بودم اخه یه چیزی شنیدم که حالم رو هم بدتر

ای کاش به من نگفته بوداین شعر من طنز نیست چون نمی خوام دیگه شعر طنز بگم

خیلی خستم.....فقط چون این شعر به ذهنم رسید گفتم

 همه شما را دوست دارم............. البته.....................بگذریم

 

منتظر نظر های قشنگ شما هستم

موفق باشید....شوریده

 

دیدم جوانی تنه ای زد به دختری

فریاد هوش!کثافت به گوش خاست*                            *:بلند شد

 

گفت ناموس مگر نداری تو ای پسر

این کار فعل پسرهای بی حیاست

 

گر خواهر و مادرت  را  چنین کنند!!

داد و هوار و غیرت تو پس کجاست؟؟!!!

 

مرد جوان که نبودش نه گوش و چشم

دختر بگفت که فلان چیز به تو  رواست!!!!!

 

دیدم پسر که شده است سرخ چون لبو

سر را به زیر فکند و نه جای ماست؟؟!!!

 

ناگه رفیق پسر گفت با ترس و لرز

ای مُرده شور تو دختر چقدر بلاست!!!!

 

ناگه شنید دختر و گفت ای فلان فلان

ان چیز که بگفتی مادرت سزاست

 

گفتم به خویش که خاک بر سر شما

ارزش ندارد این عروسک که بی حیاست

 

این دختران همه شان درد سر شوند

ای داد از این گروه که چقدر سر هواست

 

ما را به چشم و غمزه شان فریفته اند

زیبا نگار و غمزه و استغفر کجاست؟؟؟!!!!

 

دیگر فریب این جماعت نمی خورم

من را نه قلب نه جانی که بی نواست

 

شوریده از این جماعت چه دیده ای

اینقدر خون به دل مخور که رنج ماست

 

ای دختران دگر از فرهاد نیست خبر

کآ ب از بیستون کشیدنش جفاست

غصه و غم

 

 

عشق

سلام.......امروز دیگه خیلی تو حس بودیمداشتم خاطراتم رو یکی یکی مرور می کردم

ای روزگار...........از این بازی دنیا در شگفتماکثر این اشعار رو تو کافی نت نوشتم

نمی دونم چرا اینجا با اینکه خیلی شلوغه ولی یه جورایی برام ارام بخشه

این شعر هم حرف دل ماست.....و می دونم که می خونه

 

موفق باشید.......شوریده

 

 

 

 

قلب من از غصه پر شد بشنو زمن این حکایت

یعنی تحمل ندارم از دوری و از فراقت

 

یاد اور ان شب که گشتیم در زیر ان ماه زیبا

من ماندم و کوچه غم دنبال ان رد پایت

 

بغضی گلو را فشرده است اشکی بر ان گونه ام ریخت

زانو بغل کرده ام من در حسرت ابروانت

 

در کوچه روی گل سرخ حرف دلم را نوشتم

عشق من و تو سر امد دیدار ما تا قیامت

 

از کوچه باز هم گذشتم با کوله باری ز غصه

می جویم ان کوچه را من تا جویم ان خاطراتت

 

سالها گذشت و هم اکنون در کوچه ان یادگاری

دیدم چه حالی شدم من در گوشم امد صدایت

 

من قصه عشق خود را بر بلبلان چون بگفتم

تاب و توان را بباختند ای بی مرامی مرامت

 

گویم که دیگر ندارم تاب و تحمل نگارا

رفتی ز قلبم عزیزا دیگر نگیرم سراغت

 

شوریده این قصه خود بر ان کسی خوان که داند

حال غم و غصه و درد ای بی نوایی نوایت

--------------------------------------------------------

هرکس بخواند این حکایت لطفا گذارد پیامی

هرکس دهد یک پیامی گویم که جانت سلامت