ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

کنج قفس۲

 

       ولی با اومدن تو تمامیه انتظارم به سر رسید عشق نازنینم

 

 

سلام....داشتم امروز اشعار خانم شاعره پروین اعتصامی رو می خوندم که این شعرش توجه من رو به خودش جلب کرد....واقعا اشعار زیبایی دارند....من که به اشعارشون خیلی علاقه دارم

 

واقعا در من اثر گذاشته بود...........بغض گلویم را فشرد  اشک در دیده من جمع شد.......همیشه نیمه شبها کتاب اشعار ایشان را می خوانم

 و این سوال در ذهن من است؟

که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟؟!!

 

 البته به دلیل زیادی شعر قسمتی از ان را گذاشتم

 

موفق باشید........شوریده

 

بلبلی گفت به کنج قفسی

که چنین روز مرا باور نیست

 

اخر این فتنه سیه کاری کیست

گر که کار فلک اخضر نیست

 

انچنان سخت ببستند این در

که تو گویی که قفس را در نیست

 

قفسم گر زر و سیم است چه فرق؟!

که مرا دیده به سیم و زر نیست

 

دیده بر بام قفس باید دوخت

دگر امروز گل و عنبر نیست

 

طوطی از قفس دیگر گفت

چه توان کرد ره دیگر نیست

 

چه هوس ها به سر افتاد مرا

که تبه گشت و یکی در سر نیست

 

چه غم ار بال و پرت ریخته شد

دگرم حاجت بال و پر نیست

 

و من می گویم:

 

من که امروز در این کنج قفس زندانم

از غم و غصه و نامردی دهر گریانم

 

همچو بلبل به اسیری و به بند افتادم

پشت این میله زندان ز جهان حیرانم

 

نکند هیچ کسی بر دل زارم نگهی

کنج زندان سیه بر همگان خندانم

 

اگر امروز مرا راه به بستان می بود

تلخی تجربه روز و شب زندانم

 

شب شد و کنج قفس گشت سیاه

ماه هم نیست ببینم به خدا تنهایم

 

در قفس شاعر شوریده عجب درّی گفت

از غم و غصه جادوگر دهر ویرانم

خدایی داشتن

 

 

سلام.........امروز خیلی حالم بد بود....خودم هم نمی دونم چرا.............

هر کس به طریقی دل ما می شکند------بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست-------از دوست بپرسید که چرا می شکند

خلاصه کار این جهان شکستن است و بست....یادمه پدرم یک بار برام اس ام اس داد که:

سبو بشکسته

دل بشکسته جام باده بشکسته

خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب

 

 

و باید بگویم:....

ما زنده به انیم که ارام نگیریم

موجیم که اسودگی ما عدم ماست

 

نظر هم فراموش نشود..................موفق باشید........شوریده

 

ای خوش اندر اوج تنهایی خدایی داشتن

یا که در اوج سکوت با تو نوایی داشتن

 

غرق در دریای عشقت گشتن و با تو شدن

یا چو مرغی در قفس شوق رهایی داشتن

 

در هوای دلبران باید که ترک دین و سر

چون زلیخا در حرم چون یوسفی را داشتن

 

همچو بلبل در گلستان زیر یک برگ گلی

غرق در روی گل و شعر سرایی داشتن

 

همچو مجنون گشتن و در راه لیلی از غمش

جان نثار یار و در راهش وفایی داشتن

 

درس  عبرت گیر عزیز از داستان عشق ما

همچو شوریده مچین ان گل که خاری داشتن

این خانه خراب است

سلام

بالاخره امتحانات تمام شد و فارق البال گشتیم.........این هم از این شعر جدید

چیزی نمی تونم بگم فقط شعر را بخوانید

موفق باشید.........شوریده

 

 

این خانه دل از ستم یار خراب است

از جور و ستم این دل مغموم کباب است

 

بیچاره دل من که فریب و کلکت خورد

ای داد از ان چهره که در زیر نقاب است

 

روزی پی تو جنگل و صحرا همه گشتم

ناگه چو بدیدم همه صحرا چو سراب است

 

رفتی و شکستی و ببردی همه عمرم

این راه و سیاق و روش دهر* عذاب است              *:روزگار

 

دیگر نخورم حقه تو  ساحره* دهر           *جادوگر زن

شوریده شدم بس که دلم در تب و تاب است