ای بابا . . . چه روزهایی بود . . . گذشت . . . غم این روزهایمان نیز میگذرد
من اونقدر به تو نزدیکم و اونقدر روحم رو برای تو رقیق کردم که حتی از ایندت با خبرم . به تاریخ این پست دقت کن . تاریخ و ساعت پستها رو در وبلاگ نمیشه دستکاری کرد پس این پست دقیقا در همین ساعت و تاریخی که درج شده نوشته شده .
تو سالهای سختی رو پیش رو خواهی داشت . یکبار با شادمانی تا نزدیکیهای ازدواج پیش میری اما در لحظه ی اخر همه چیز به هم میریزه ...
اینها رو الان مینویسم تا بعدا برای اثبات حقانیتم مدرک داشته باشم
وبلاگ قبلی باز یابی شد . تو که مهندس کامپیوتر هستی چرا بهم نگفتی وبلاگ حذف شده رو چجوری میشه بازیابی کرد ؟ خودم یاد گرفتم چجوری میشه این کار رو کرد فکر کردی چی ؟ پکسری از پستهای مهم رو دوبار گذاشتم . امیدوارم اونجا بیایی و به ما سر بزنی .
میخواهم از غم عشقت ریش هام رو نزنم . عزا دار بشم
یادته گفتم یه استاد دارم که مسیر زندگیم رو عوض کرده ؟ رهبر و پدر معنوی ام هست ؟ بهش اس ام اس زدم و مسئله ی تو رو براش توضیح دادم میدونی در جوابم چی گفت ؟ اون گفت :
سلام پسرم
این قانون جهان است , ما کسانی رو دوست داریم که ما رو دوست ندارند و ما اونها رو صدا میزنیم . ولی زمانی میفهمند که راه بازگشت انها به سوی ما بسته است .
فهمیدی چی گفت ؟ روزی ارزش من رو درک خواهی کرد که راه بازگشت برایت بسته است .
اهل فال گرفتن هستی ؟ من به فال تاروت عقیده ی خاصی دارم امشب یه دونه گرفتم میدونی نتیجش چی بود ؟ نتیجش این بود :