ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

در قفس

 

 

سلام

خیلی دلمون گرفته......باید ببخشید که دیر اپ کردم چون اصلا حوصله نوشتن نداشتم

امروز یک کم با خودمون کلنجار رفتیم و نوشتیم....همچو مرغی در قفس

نمی دونم چی بگم......ولی از دست این جادوگران دل خون است

همتون رو دوست دارم.....البته....بگذریم(امیدوارم معنی شعرم رو بفهمید!!!!!!!)

موفق باشید.....شوریده

 

برای ما دعا کنید

 

ای خوشا کُنج قفس یاد رهایی داشتن

بی کسی را مرهمی و با وفایی داشتن

 

کنج این زندان تنگ یا رب دلم از این و ان

هم گرفت و هم شکست و بی نوایی داشتن

 

از میان میله ها دیدم که مرغان را رها

غصه خوردم هیچ کس را هم صدایی داشتن

 

روزها در پشت این زندان نشستم تا شود

قفل این زندان تنگ را باز گشایی داشتن

 

روز اول تا شدم در چنگ ان جادو صفت

فکر درد و دام و این کنج خرابی داشتن

 

 این قفس را گر پر از هم صحبتانانی کنند

باز پشت میله ها حال و هوایی داشتن

 

قلب من اکنده از رویای گوناگون که بود

چون شکست دیگر نه نامی و نشانی داشتن

 

در ره عشق یک تنه  شیرانه رفتن بر جلو

ای خوشا در بی کسی یک همزبانی داشتن

 

هر چه گویم این قفس را نه دری و پنجری* است             *پنجره

کاش و در کُنج غمم یک شادمانی داشتن

 

بدتر از هر درد که گویم این شکستن بدتر است

یار بد یا بی وفایی در سرایی داشتن

 

همچو من شوریده گشتن در سرای بی کسی

این تنم را در قفس ارامگاهی داشتن

 

ای خوشا روزی که غم ها پاک شوند

بر سر ما بی کسان یک سایبانی داشتن

دختر بازی

 

سلام

این شعر جدای از اشعار گذشته من هستش.........اخه این کاملا واقعی هست.....

یعنی امروز تو خیابون این حادثه را دیدم و در  ذهن خلاق ما جرقه ای زد......

یه اقا پسری به خانومی تنه زد ........بقیه اش رو هم تو شعر بخونید

نمی خواستم امروز اپ کنم خیلی کلافه بودم اخه یه چیزی شنیدم که حالم رو هم بدتر

ای کاش به من نگفته بوداین شعر من طنز نیست چون نمی خوام دیگه شعر طنز بگم

خیلی خستم.....فقط چون این شعر به ذهنم رسید گفتم

 همه شما را دوست دارم............. البته.....................بگذریم

 

منتظر نظر های قشنگ شما هستم

موفق باشید....شوریده

 

دیدم جوانی تنه ای زد به دختری

فریاد هوش!کثافت به گوش خاست*                            *:بلند شد

 

گفت ناموس مگر نداری تو ای پسر

این کار فعل پسرهای بی حیاست

 

گر خواهر و مادرت  را  چنین کنند!!

داد و هوار و غیرت تو پس کجاست؟؟!!!

 

مرد جوان که نبودش نه گوش و چشم

دختر بگفت که فلان چیز به تو  رواست!!!!!

 

دیدم پسر که شده است سرخ چون لبو

سر را به زیر فکند و نه جای ماست؟؟!!!

 

ناگه رفیق پسر گفت با ترس و لرز

ای مُرده شور تو دختر چقدر بلاست!!!!

 

ناگه شنید دختر و گفت ای فلان فلان

ان چیز که بگفتی مادرت سزاست

 

گفتم به خویش که خاک بر سر شما

ارزش ندارد این عروسک که بی حیاست

 

این دختران همه شان درد سر شوند

ای داد از این گروه که چقدر سر هواست

 

ما را به چشم و غمزه شان فریفته اند

زیبا نگار و غمزه و استغفر کجاست؟؟؟!!!!

 

دیگر فریب این جماعت نمی خورم

من را نه قلب نه جانی که بی نواست

 

شوریده از این جماعت چه دیده ای

اینقدر خون به دل مخور که رنج ماست

 

ای دختران دگر از فرهاد نیست خبر

کآ ب از بیستون کشیدنش جفاست

غصه و غم

 

 

عشق

سلام.......امروز دیگه خیلی تو حس بودیمداشتم خاطراتم رو یکی یکی مرور می کردم

ای روزگار...........از این بازی دنیا در شگفتماکثر این اشعار رو تو کافی نت نوشتم

نمی دونم چرا اینجا با اینکه خیلی شلوغه ولی یه جورایی برام ارام بخشه

این شعر هم حرف دل ماست.....و می دونم که می خونه

 

موفق باشید.......شوریده

 

 

 

 

قلب من از غصه پر شد بشنو زمن این حکایت

یعنی تحمل ندارم از دوری و از فراقت

 

یاد اور ان شب که گشتیم در زیر ان ماه زیبا

من ماندم و کوچه غم دنبال ان رد پایت

 

بغضی گلو را فشرده است اشکی بر ان گونه ام ریخت

زانو بغل کرده ام من در حسرت ابروانت

 

در کوچه روی گل سرخ حرف دلم را نوشتم

عشق من و تو سر امد دیدار ما تا قیامت

 

از کوچه باز هم گذشتم با کوله باری ز غصه

می جویم ان کوچه را من تا جویم ان خاطراتت

 

سالها گذشت و هم اکنون در کوچه ان یادگاری

دیدم چه حالی شدم من در گوشم امد صدایت

 

من قصه عشق خود را بر بلبلان چون بگفتم

تاب و توان را بباختند ای بی مرامی مرامت

 

گویم که دیگر ندارم تاب و تحمل نگارا

رفتی ز قلبم عزیزا دیگر نگیرم سراغت

 

شوریده این قصه خود بر ان کسی خوان که داند

حال غم و غصه و درد ای بی نوایی نوایت

--------------------------------------------------------

هرکس بخواند این حکایت لطفا گذارد پیامی

هرکس دهد یک پیامی گویم که جانت سلامت