ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

ماییم و داغ زمانه

وبلاگ تنهایی خودم

مرگ عاشق

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام به همه خوانندگان وبلاگ ..........امیدوارم که حال همه شما خوب باشه و مثل من شوریده

نباشید......داشتم همینجوری فکر می کردیم گفتیم یه شعر بنویسیم دیگه دارم کم کم شعر و میذارم کنار ........اخه باید برای امتحان کارشناسی ارشد خودم رو کم کم اماده کنم

البته گه گداری می نویسیم ولی خوب سعی می کنم تو شرایط روحی خوبی باشم که بتونم

تو امتحان موفق باشم

 

شوریده

 

 

شنیدم که انسان عاشق بمرد

به جز درد یار و غم هجر نخورد

 

بدیدم که جانانه جان می دهد

گریست و وجودش به جانان سپرد

 

همه جان خود را به دلبر نهاد

ز درد جدایی خودش را فسرد

 

چه گویم حدیث دل خون دلان

که از بی وفایی دل ما فشرد

 

دگر قافیه تنگ شده چون دلم

شکایت کجا خون دل او بخورد

 

در قفس

 

 

سلام

خیلی دلمون گرفته......باید ببخشید که دیر اپ کردم چون اصلا حوصله نوشتن نداشتم

امروز یک کم با خودمون کلنجار رفتیم و نوشتیم....همچو مرغی در قفس

نمی دونم چی بگم......ولی از دست این جادوگران دل خون است

همتون رو دوست دارم.....البته....بگذریم(امیدوارم معنی شعرم رو بفهمید!!!!!!!)

موفق باشید.....شوریده

 

برای ما دعا کنید

 

ای خوشا کُنج قفس یاد رهایی داشتن

بی کسی را مرهمی و با وفایی داشتن

 

کنج این زندان تنگ یا رب دلم از این و ان

هم گرفت و هم شکست و بی نوایی داشتن

 

از میان میله ها دیدم که مرغان را رها

غصه خوردم هیچ کس را هم صدایی داشتن

 

روزها در پشت این زندان نشستم تا شود

قفل این زندان تنگ را باز گشایی داشتن

 

روز اول تا شدم در چنگ ان جادو صفت

فکر درد و دام و این کنج خرابی داشتن

 

 این قفس را گر پر از هم صحبتانانی کنند

باز پشت میله ها حال و هوایی داشتن

 

قلب من اکنده از رویای گوناگون که بود

چون شکست دیگر نه نامی و نشانی داشتن

 

در ره عشق یک تنه  شیرانه رفتن بر جلو

ای خوشا در بی کسی یک همزبانی داشتن

 

هر چه گویم این قفس را نه دری و پنجری* است             *پنجره

کاش و در کُنج غمم یک شادمانی داشتن

 

بدتر از هر درد که گویم این شکستن بدتر است

یار بد یا بی وفایی در سرایی داشتن

 

همچو من شوریده گشتن در سرای بی کسی

این تنم را در قفس ارامگاهی داشتن

 

ای خوشا روزی که غم ها پاک شوند

بر سر ما بی کسان یک سایبانی داشتن

از ته دلم(بهار میاد)

 

 

سلام به همه خواندگان عزیز..........خواستم از دلم بنویسم نمی دونم اسمش شعر یا ترانه یا هرچیزی فقط از دلم نوشتم..............گفتیم هر چی که به لب بیاد بنویسم....خیلی هم ادامش ندادم.....چون دیگه داشت اشکم در میومد...........

شب یلدا خوش........به یاد ما نیز باشید

 

موفق باشید.....شوریده

 

 

خدای خوب و مهربون

دلم گرفت از این زمون

 

 

تو این هوای سرد و غم

دلم گرفت به کی بگم

 

 

سرمای این دلای ما

بد ترِ از زمستونا

 

 

کاشکی بهار بازم بیاد

سبزی و خنده شاد و شاد

 

 

اهالی وبلاگ من

سر بزنید به این دلم

 

 

در این هوای سرد و هم*       *:درد

پر شد دلم ز درد و غم

 

حالا به اسم همتون

یه شعر بگم در بارتون:

 

 

ماهی خانوم هوا یخه

حوضچه ما سر ما زده

 

ماهی تو این هوای سرد

همش به فکر چار درد

 

 

 

 دختر برفی چمدونم؟؟!!!!

حال و هواش که می دونم

 

روزای برفی و عجیب

حال و هواهای غریب

 

تو وبلاگ زمستونیش

نری یه وقت بلرزونیش

 

 

شیرین خانوم که همیشه

به وبلاگم سر میکشه

 

کامنتهای قشنگ میگه

نظرهای قشنگ میده

 

 

علیرضا چون که میاد

نظر میده چقدر زیاد

 

خیلی به من لطف میکنه

قلب منو قلف میکنه  

 

 

ارش جونم که همیشه                         *:صاحب وبلاگ تلافی می کنم(چطوری حسن؟!)

با هم میریم چون نمیشه

 

 

هر دوتامون خسته شدیم

از این زمون رسته شدیم

 

 

جواد  اقا چه خبرا؟؟؟!!!

تو این هوای سرد ما

 

از اسماعیل یا ممدلی*               *محمد علی

از اون دلای گل گلی

 

 

بقیه هم که جای خود

ممنونم از هر کجا که بود

 

 

قلب من از غصه پره

افتاده جونم چو خوره

 

 

منم که شوریده شدم

از بس که غم دیده شدم

 

 

اهای علی یادش بخیر        *:منظور خودم هستم

سماور و چایش بخیر

 

 

یادش بخیر چند سال پیشا

با بچه ها جمع شدیما

 

 

دعوا و بازی و صفا

تو این دلای بی ریا

 

 

ارش جونم یادت میاد

قایم موشک چقدر زیاد

 

 

من چشم میذاشتم یه دفعه

صبر کن قایم شم یه دقه*                        *:یک دقیقه

 

 

عشق ما ها تو کوچه بود

با بچه ها گل کوچه بود

 

 

خدای خوب و مهربون

دلم گرفت از این زمون