کنج قفس۲

 

       ولی با اومدن تو تمامیه انتظارم به سر رسید عشق نازنینم

 

 

سلام....داشتم امروز اشعار خانم شاعره پروین اعتصامی رو می خوندم که این شعرش توجه من رو به خودش جلب کرد....واقعا اشعار زیبایی دارند....من که به اشعارشون خیلی علاقه دارم

 

واقعا در من اثر گذاشته بود...........بغض گلویم را فشرد  اشک در دیده من جمع شد.......همیشه نیمه شبها کتاب اشعار ایشان را می خوانم

 و این سوال در ذهن من است؟

که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟؟!!

 

 البته به دلیل زیادی شعر قسمتی از ان را گذاشتم

 

موفق باشید........شوریده

 

بلبلی گفت به کنج قفسی

که چنین روز مرا باور نیست

 

اخر این فتنه سیه کاری کیست

گر که کار فلک اخضر نیست

 

انچنان سخت ببستند این در

که تو گویی که قفس را در نیست

 

قفسم گر زر و سیم است چه فرق؟!

که مرا دیده به سیم و زر نیست

 

دیده بر بام قفس باید دوخت

دگر امروز گل و عنبر نیست

 

طوطی از قفس دیگر گفت

چه توان کرد ره دیگر نیست

 

چه هوس ها به سر افتاد مرا

که تبه گشت و یکی در سر نیست

 

چه غم ار بال و پرت ریخته شد

دگرم حاجت بال و پر نیست

 

و من می گویم:

 

من که امروز در این کنج قفس زندانم

از غم و غصه و نامردی دهر گریانم

 

همچو بلبل به اسیری و به بند افتادم

پشت این میله زندان ز جهان حیرانم

 

نکند هیچ کسی بر دل زارم نگهی

کنج زندان سیه بر همگان خندانم

 

اگر امروز مرا راه به بستان می بود

تلخی تجربه روز و شب زندانم

 

شب شد و کنج قفس گشت سیاه

ماه هم نیست ببینم به خدا تنهایم

 

در قفس شاعر شوریده عجب درّی گفت

از غم و غصه جادوگر دهر ویرانم