دختر بازی

 

سلام

این شعر جدای از اشعار گذشته من هستش.........اخه این کاملا واقعی هست.....

یعنی امروز تو خیابون این حادثه را دیدم و در  ذهن خلاق ما جرقه ای زد......

یه اقا پسری به خانومی تنه زد ........بقیه اش رو هم تو شعر بخونید

نمی خواستم امروز اپ کنم خیلی کلافه بودم اخه یه چیزی شنیدم که حالم رو هم بدتر

ای کاش به من نگفته بوداین شعر من طنز نیست چون نمی خوام دیگه شعر طنز بگم

خیلی خستم.....فقط چون این شعر به ذهنم رسید گفتم

 همه شما را دوست دارم............. البته.....................بگذریم

 

منتظر نظر های قشنگ شما هستم

موفق باشید....شوریده

 

دیدم جوانی تنه ای زد به دختری

فریاد هوش!کثافت به گوش خاست*                            *:بلند شد

 

گفت ناموس مگر نداری تو ای پسر

این کار فعل پسرهای بی حیاست

 

گر خواهر و مادرت  را  چنین کنند!!

داد و هوار و غیرت تو پس کجاست؟؟!!!

 

مرد جوان که نبودش نه گوش و چشم

دختر بگفت که فلان چیز به تو  رواست!!!!!

 

دیدم پسر که شده است سرخ چون لبو

سر را به زیر فکند و نه جای ماست؟؟!!!

 

ناگه رفیق پسر گفت با ترس و لرز

ای مُرده شور تو دختر چقدر بلاست!!!!

 

ناگه شنید دختر و گفت ای فلان فلان

ان چیز که بگفتی مادرت سزاست

 

گفتم به خویش که خاک بر سر شما

ارزش ندارد این عروسک که بی حیاست

 

این دختران همه شان درد سر شوند

ای داد از این گروه که چقدر سر هواست

 

ما را به چشم و غمزه شان فریفته اند

زیبا نگار و غمزه و استغفر کجاست؟؟؟!!!!

 

دیگر فریب این جماعت نمی خورم

من را نه قلب نه جانی که بی نواست

 

شوریده از این جماعت چه دیده ای

اینقدر خون به دل مخور که رنج ماست

 

ای دختران دگر از فرهاد نیست خبر

کآ ب از بیستون کشیدنش جفاست