بهره من از عشق

 

 

سلام نمی خواستم چند روز اپ کنم .....ولی دلم ناگهان گرفت و کلمات بر زبانم جاری شد

اشک ریختم و گفتمو سرودم ........این قلب پاره من است........که با هیچ مرهمی

خوب نمی شود..........اما یک توصیه:عاشق نشوید.....عاقل شوید

 

 

ای خوشا من را نصیب از عشق نبود

قلب من اکنده از این غم نبود

 

کاش و در دوران خوب کودکی

ارزویم در هم و ور هم نبود

 

کاش سرب داغ بر چشمان من

یا که سیخ داغ بر قلبم نبود

 

کاش می ندیدم ماجرای عاشقی

پشت من از نارفیقی خم نبود

 

کاش در روزی که عاشق می شدم

عقل من ساکت و یا کورم نبود

 

عمر من در عاشقی و هجر رفت

خرده عقلی بر سر و گوشم نبود

 

عهد بستم عاشقی را بر کنم

عهد را بشکستم و هیچم نبود

 

جز ز اینکه قلب من اتش گرفت

جز جفا و درد عشق دیدم نبود

 

ای خدا قلبم گرفت از این و ان

در سرای بی کسی یارم نبود

 

در دلم اتش فتاد و خون خورم

ای خدا بین یاد من هم او نبود

 

می خورم زهر و فغان از عاشقی

خون به دیده یا که در دل کم نبود

 

در دل شوریده هر غم خانه است

لب فرو بستم که دیگر دم نبود