یاد یار

 

 

هرکه شده است طالب دیدار یار

پی زند از می که شود او خمار

 

تا که بدیدی سر و صورت عزیز

دل مده و مست مشو بی گدار

 

هر که شده است عاشق و مست صنم

هر طرفی مست و خراب اه و زار

 

می کشد و می برد و می زند

وصل و لقایش به خدا می سپار

 

در شب و روز گشت مدام این دلم

در هوس صورت ان گلعذار

 

پرده ز رخ بر نگشاید حبیب

کی شود آید به دلم ان عیار

 

دیده من گشت به خون روز و شب

وعده به من داده ای تو بی شمار

 

وصف گل روی تو از هر زبان

تا که شنیدم شده ام بی قرار

 

بر دهنم ذکر و صدا جز تو نیست

ساغر و ساقی شده اند دل فگار

 

رقص کنان در طلبت جرعه نوش

مست و خراب گشته ام از کار و زار

 

وصل تو را گو چه کسی می برد؟!

هر که کند در راه او جان نثار

 

کاش بیایی و غم دل بری

پاک کنی بر دل من این غبار

 

راه زن این دل من گشته ای

دزد دل و چشم و حواس ای عیار

 

نیست دگر جای تو ای عاشقا

راه و مسیر کج بکن از ان دیار

 

قلب و دلم چون که شکستی عزیز

اسم مرا شاعر شوریده دار