ان بشنیدم که عاشقی می گفت
که در هوای دیدن یار است
به هر گلی که رسید و می بویید
شمیم گل هوای دلدار است
به وقت شراب و غزل گویی او
که یار جلودار و در کار است
کسی نگفت به عاشق که دلبر را
هزار رقیب هست که بر دار است
شکسته شد چو گلی این عاشق
همچو گل ز عشق بلبلی زار است
ز دیده عاشق ببین که روان است
که خون و اشک و غمش کار است
تو مباد شوریده که در این عرصه
خودی نشان بدهی که کار تو زار است
|